راهیان نور

  • خانه 
  • دوراهی مرگ و زندگی 
  • تماس  
  • ورود 

دل بده

23 اسفند 1395 توسط معصومه منصوري راد

❤️ #دل_بده📌 مثل اینکه خودی‌ها بیشتر غرغر و جیغ و داد می‌کنند!
#حاج_محمد_اسماعیل_دولابی

​

 نظر دهید »

نسل سوخته

22 اسفند 1395 توسط معصومه منصوري راد

💛🍂💛🍂💛🍂
📒 #نسل_سوخته

✍ #قسمت_چهارم
✨حسادت✨
دویدم داخل اتاق و در رو بستم … تپش قلبم شدید تر شده بود … دلم می خواست گریه کنم اما بدجور ترسیده بودم …
الهام و سعید … زیاد از بابا کتک می خوردن اما من، نه … این، اولین بار بود …
دست بزن داشت … زود عصبی می شدو از کوره در می رفت … ولی دستش روی من بلند نشده بود… مادرم همیشه می گفت …

- خیالم از تو راحته …
و همیشه دل نگران … دنبال سعید و الهام بود … منم کمکش می کردم … مخصوصا وقتی بابا از سر کار برمی گشت … سر بچه ها رو گرم می کردم سراغش نرن … حوصله شون رو نداشت …
مدیریت شون می کردم تا یه شر و دعوا درست نشه … سخت بود هم خودم درس بخونم … هم ساعت ها اونها رو توی یه اتاق سرگرم کنم … و آخر شب هم بریز و بپاش ها رو جمع کنم …
سخت بود … اما کاری که می کردم برام مهمتر بود … هر چند … هیچ وقت، کسی نمی دید …
این کمترین کاری بود که می تونستم برای پدر و مادرم انجام بدم … و محیط خونه رو در آرامش نگهدارم …
اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم … از اون شب … باید با وجهه و تصویر جدیدی از زندگی آشنا بشم … حسادت پدرم نسبت به خودم … حسادتی که نقطه آغازش بود … و کم کم شعله هاش زبانه می کشید …
فردا صبح … هنوز چهره اش گرفته بود … عبوس و غضب کرده …
الهام، 5 سالش بود و شیرین زبون … سعید هم عین همیشه … بیخیال و توی عالم بچگی … و من … دل نگران…
زیرچشمی به پدر و مادرم نگاه می کردم … می ترسیدم بچه ها کاری بکنن … بابا از اینی که هست عصبانی تر بشه… و مثل آتشفشان یهو فوران کنه … از طرفی هم … نگران مادرم بودم …

بالاخره هر طور بود … اون لحظات تمام شد …
من و سعید راهی مدرسه شدیم … دوید سمت در و سوار ماشین شد … منم پشت سرش … به در ماشین که نزدیک شدم … پدرم در رو بست …

- تو دیگه بچه نیستی که برسونمت … خودت برو مدرسه …
سوار ماشین شد و رفت … و من مات و مبهوت جلوی در ایستاده بودم …
من و سعید … هر دو به یک مدرسه می رفتیم … مسیر هر دومون یکی بود …
#ادامه_دارد

 نظر دهید »

کپسول تقویتی

22 اسفند 1395 توسط معصومه منصوري راد

✨
آیت الله بهجت:
🔰برای بیماری ها چه کنیم❓
آیت الله بهجت پاسخ دادند:

خداوند متعال کپسولی درست کرده است که تمام ویتامینها در آن است

آن هم کپسول💊 صــــلوات است…​

 نظر دهید »

مرا ببخش

22 اسفند 1395 توسط معصومه منصوري راد

اسفند رو به پایان استوقت کوچ کردن به فروردین

وقت بخشیدن و صاف کردن دل

پس مرا ببخش: اگر با نگاهی یا صدایی

یا زبانی بر دلت ترکی انداخته ام🙏​

 نظر دهید »

گوشه چشمی

22 اسفند 1395 توسط معصومه منصوري راد

♡خدایا… 
گوشه چشمی از تو کافیست

تا هر رنجی به رحمت

هر غصه ای به شادی

هر بیماری به سلامتی

هر گرفتاری به آسایش و آسانی

تبدیل شود
از رحمت مایوس نمیشوند
🔥 مگـر گمراهــان…

حجر 56 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

راهیان نور

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
    • شهدای گمنام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس